سفارش تبلیغ
صبا ویژن
" شیزوفرنی "

 

وظیفه بزرگی روی دوشم است ، احساس مسئولیت می کنم ؛ ولی نمی دانم چرا تنهایم ؟! برادر هم جا زده بود . کلی قربان صدقه اش رفتم تا راضی شد ؛‏قول آیس پک گرفت !
جفتمان هم مریضیم ، سوزنمان هم زدند ، روی هم دو ملیون ! ولی فقط درد سوزن اضافه شد !
قاصدک نوشتن را بلد نبودم ، آسان نیست ؛ نمی دانم نقش هایش از آب در آمده یا نه ؟! هیچ امکاناتی هم که نمی دهند ، برای یک پنجره ، باید نجاری بلد شویم ! برای یک پروژکتور ،‏باید کلی چیز بمالیم ! وقت هم که نداریم ، مریض هم که هستیم ...
ولی باید بشود !
برادر می گوید : نمی شود .
و بقیه ،‏می خندند به سماجتم !
اما من تشنه ام ؛ تشنه تر آز آنکه یاد گرسنگی ام بیفتم !
اما من مصمم هستم به تصمیم کبرایم ! مصمم تر از آن وقتی که تا صبح برای ربات کریمِ حلّ ماز زحمت می کشیدیم !
یک تنه می روم ؛ می دانم که پشتم را خالی نمی کند ؛ می دانم که دوستم دارد .
و می دانم که می شود !
و حتی اگر نشود ، می دانم که شده است ؛

ولی آنها نمی دانند ؛ شاید نمی فهمند ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


  •    RSS 
  •    Atom 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 23705
    بازدید امروز : 2
    بازدید دیروز : 2
  •   مطالب بایگانی شده


  •   درباره من

  • یکی از چند شخصیتم !
    خوشگل‏ ، زشت ، بد اخلاق ، خوش اخلاق ، عصبانی ،‏خونسرد ، باحال ، اعصاب خورد کن ، مایه دار ، گدا گشنه ، شجاع ،‏ بی وجود ، مسلمون ،‏ یکتا پرست ...

  •   لوگوی وبلاگ من


  •  لینک دوستان من