سفارش تبلیغ
صبا ویژن
" شیزوفرنی "

از عکس انداختن بدت می آمد ، متنفر بودی . چرایش را هیچ وقت نگفتی ! من هم ندانستم و نمی خواهم ندانسته قضاوت کنم !
اما شاید این هم از خودخواهی ذاتی ات باشد ؛ از خودبزرگ بینی مفرطی که دچارش بودی !‏ گاهی اوقات فکر می کردم برای دیدن خودت باید برابر چندین آینه بایستی !!!
اگر نه ؛ پس چرا ؟
چرا همیشه محروم بوده ام از داشتن تکه کاغذی که نقوش صورتت را برایم یادآوری کند ؟!
اما من زرنگ تر از اینها بودم ؛ البته فقط فکر می کردم که زرنگی را بلدم !
آن روزی که بزرگ نمایی اپتیکال و دیجیتال دوربینم را کنار هم گذاشتم ، تا شاید تصویری از دور ،‏از تو ،‏در ذهنش بماند ؛ فقط فکر می کردم که زرنگی را بلدم !
اما وقتی در تاریکخانه ام ، بر روی کاغذ ظهور ، فقط تاریکی دیدم ، به دوربینم آفرین گفتم .
شاید آن ، تو را شفاف تر از چشمان بی فروغ من دیده بود ؛

و چشمانم را بستم ، تا در تاریکی محض ، روشن تر ببینمت ...



نویسنده: یکی از چند شخصیتم ! | حرف های دیگران غیر از خودم ( )


  •    RSS 
  •    Atom 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 23719
    بازدید امروز : 2
    بازدید دیروز : 6
  •   مطالب بایگانی شده


  •   درباره من

  • یکی از چند شخصیتم !
    خوشگل‏ ، زشت ، بد اخلاق ، خوش اخلاق ، عصبانی ،‏خونسرد ، باحال ، اعصاب خورد کن ، مایه دار ، گدا گشنه ، شجاع ،‏ بی وجود ، مسلمون ،‏ یکتا پرست ...

  •   لوگوی وبلاگ من


  •  لینک دوستان من